۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

37

ما خوب میباشیم!
با خودمان کنار امده ایم و فهمیده ایم که قصد ترک برخی عادتهای ناگوار و نافرم ِ خود را نداریم و همچنان در رشد و شکوفاییشان مصر(یا مسر..یا مثر!)میباشیم!!
ما فهمیدیم اگر روزی به ما بگویند که قرار است مثلا n سال بعد فلان کار را بکنید قطعا" n-1)) سال و یازده ماه و بیست و هفت روز بعد اقدام به انجام ان مینماییم..که در ان دو روز هم مشغول تفکرات عالیه من باب اینکه چه شد که وقتمان تلف شد؟! خواهیم بود و احتمالا در یک روز باقیمانده استارت کار را خواهیم زد و خود و قیافه ی خود را شبیه علامت سوال و تعجب ِ سر خود خواهیم کرد!!

پ.ن:جدیدا یک عدد گربه پیدا کرده ایم که پشت در اتاقمان مینشیند و میو میو میکند..ما هم غذایی نه چندان زیاد جلوی ایشان قرار میدهیم..باشد که بی تربیتی نکند و سر افراز شود!!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه

36

ما داغونیم..ما اعصاب نداریم..ما حالمان بد ِ مایل به خراب است..ما قاطی کرده ایم..چشمانمان در شرف در امدن از حدقه ی خویش میباشد!همچنین دستانمان!از صبح امروز جلبک بودن خود را ادامه داده ایم و خودمان و امثال خودمان را به .. داده ایم!سر به سر ما نگذارید حوصله ی ادب نداریم!!ما مطمئنا از فرط مشق های مانده در شب اخرمان،امشب را بیدار خواهیم بود!!ما اصلا تصور نمیکنیم که حقمان بوده است!!تصمیم گرفتیم فردا نرویم..و بعد کلا نرویم!!از انجاییه که حوصله نداریم تا چند ثانیه دیگر میرویم و خودمان را خلاص میکنیم!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

35

امروز یکی از بچه ها این رو به مناسبت روز و هفته ی معماری زده بود رو بولتن اتلیه..
من هم تصمیم گرفتم بذارم اینجا.
با اجازه از سهراب عزیز.

اهل دانشگاهم
رشته ام معماریست
جیبهایم خالیست!

پدری دارم حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب

اهل دانشگاهم
قبله ام استادست
جانمازم نمره

خوب میفهمم سهم اینده ی من بیکاریست!

من نمیدانم چرا میگویند:
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار!
و چرا در وسط سفره ی ما مدرک نیست!

چشمهارا باید شست
جور دیگر باید دید.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

34


گاهی اوقات فقط احتیاج داری یه نفر باشه که بتونی باهاش راحت قدم بزنی ، درباره مسائل معمولی حرف بزنی ، بشنوی ، بخندی ،سکوت کنی ، ببینی یا غصه بخوری...بدون این که عاشق باشی یا حتی پایبند یا متعهد...گاهی می خوای دور از تمام آدم هایی که هر روز باهاشون لحظه هاتو رو می گذرونی ، دور از تمام چیزهایی که تنهایی ها و نگرانی ها و مشغله هات رو بهت یادآوری می کنن ، باشی
احتیاج داری با کسی باشی که در دایره روزانه ات نباشه . تا بتونی نفس بکشی و در همون لحظه باشی..

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

33

سلام

من هی میخوام نگم تنبلم، نمیشه!میخوام بگم همه ی کار هام رو به موقع و در کمال ارامش انجام میدم،نمیشه! میخوام بگم تو فرصت هایی که برام مونده هرگز و هرگز به چه کنم نمی افتم و همانند یک عدد خر در گُل نمیشم، باز هم نمیشه..کلا نمیشه از خودم تعریف کنم!!

دیروز از ساعت سه ظهر تا سه شب مثال بارز جلبکی بودم که با عشق به صندلی و میز و مدادش چسبیده بود و داشت کار میکرد و هر از گاهی سرش رو بلند میکرد و به زمین و زمان فحش های نه چندان مودب نثار میکرد!قرار بود بافت یکی از نماهای خارجی رو کار کنیم(منظور از بافت کشیدن و نشون دادن طرح هایی هستش که روی بنا به کار رفته..یا مصالحی که به کار رفته و ..میتونه ابتکاری هم باشه) نمیدونم چرا با خودم فکر میکردم میتونم خیلی سریع و فوری تمومش کنم..به خاطر همین هم خیلی دیر شروع به کار کردم.. شب ساعت نه بود که دیدم هنوز یک چهارم بنا رو هم تموم نکردم و چند برابر کار دارم!درست همین موقع هاست که دنبال یکی میگردم که کنارم باشه، وگرنه یه استرس بیخودی میگیرم و اگه به موقع خودمو کنترل نکنم کلا بخیال میشم و میگیرم میخوابم!هر چند دیروز کسی جز خودم کنارم نبود ولی با هر مکافاتی که شد تونستم تمومش کنم..دستم از حالت طبیعی خارج شده..باور کن!اینکه هر لحظه به ساعت نگاه میکنی تا شاید یکم از سرعت عقربه هاش کم شه..خیلی بده ..واقعا باید میدیدیم!!

صبح حدودای شش صدای الارم موبایلم میخواست بلند شه که فوری خفش کردم..یک ساعت بعد خوابالود پاشدم..دنبال گوشی میگشتم.. نمیدونستم وقتی اسنوزش کرده بودم کجا پرتش کردم!به قدری خوابم میومد و حالم بد بود که وقتی میخواستم با دستم زیر تخت رو بگردم با سر رفتم زمین!!همونجا بود که حس کردم میتونم روز خوبی داشته باشم!با یه مکافاتی خودم رو رسوندم دانشگاه و رفتم سر کلاس!حدودای دوازده بود که کلاسم تموم شد و تا چهار بیکار بودم!!رفتیم نهار خوردیم..بعدشم کلی پیاده روی کردیم..از بوفه تا سالن از سالن تا بوفه از بوفه به اول پله ها و از اونجا طبقه ی چهار و از طبقه ی چهار به اول پله ها نهایتا باز بوفه!!نشسته بودیم که دیدم بسته های مشکی رنگی با برجستگی ها و فرو رفتگی های کاملا ظریف که جدید هم هستن دارن چشمک میزنن..فوری چند بسته گرفتیم و مثل احمقا مشغول خوردن قره قوروت شدیم!فکر میکنم نادیا سه بسته رو کامل خورد!!بعدش اصلا دچار درد معده نشدم و اصلا دنبال قرص ام جی اس نمیگشتم!!اصلا!..با اون شرایط کلاس عصر رو بیخیال شدیم و برگشتیم.. به همین سادگی به همین خوشمزگی!مطمئنم دفعه ی بعدی اجازه نمیده بریم کلاس..هفته ی پیش هم نرفته بودم!

الان که فکرشو میکنم میبینم دلم بدجوری درد میکنه!!
به نظرت چی کار کنم؟!!

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

پوچی..

حس میکنم هیچی سر جاش نیست..

نمیدونم چم شده!!همه ی تصمیماتی که گرفتم و میخوام بگیرم گیجم میکنه!حتی اونایی که فقط دارن تو ذهنم وول میخورن!خودم هم نمیدونم از کجا اومدن..فقط میدونم با نهایت انرژی خودشون دارن حرکت میکنن..و من بین همشون غوطه ورم!

میدونی..محتویات مغزم تبدیل به یک "سطر" شده..میره.. میره..به اخر که میرسه به یه نقطه میخوره،میاد پایینو و دوباره از اول..شروع به حرکت میکنه..و این روند همچنان ادامه داره!

سرد شدم..تلخ شدم..بیتفاوت شدم..بیتفاوت نسبت به چیزایی که قبلا برام مهم بودن و الان برام چیزی جز هیچ نیستند..دچار پریود روحی شدم!این که چرا این روزها اینجوری هستم رو خودم هم نمیدونم...یعنی چرا...بیشتر احساس یه آدم طرد شده رو دارم...انگار تبعید شده باشی به یه جزیره دور از همه جا و حتی توپ پاره ای هم نباشه که با کشیدن یک جفت چشم و ابرو روی اون بتونی خودت رو تسکین بدی...احساس غریبی میکنم..انگار تو بازی صفر و یک گیر کردم!بازی کوچیک خیلی بزرگ..یه طرف منهای بینهایت..یه طرف مثبت بینهایت و من اون وسط تنها!..میدونم این حرفها بی فایده ست...یک دهم اون چیزی رو هم که من رو داره عذاب میده نمیتونم باهات در میون بگذارم و اگه این کار رو هم بکنم تو یکدهم اون چیزهایی که میگم احتمالا نمیتونی بفهمی..

فقط میتونم بگم..رفتم رو اسکرین سیور..نیاز به کلیک دارم تا درست شم!!

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

Gemini!

سلام

میخواستم بیام اپ کنم که دیدم سلمان و شهریار طالع خودشونو گذاشتن...ما هم بر ان شدیم که طالع خودمان را در معرض دید عموم قرار دهیم،باشد که شناسایی شویم!!

زن متولد خرداد

زن متولد خرداد معتقد است ماهي براي مغز مفيد است اگر مي خواهيد او را شيفته خود كنيد يك بشقاب ماهي را تا ته بخورید!(بین نوشت: در خلوت خود بخورید هم ما شیفته میشویم!!)

او پول زيادي بابت هزينه پستي مي پردازد و هميشه هم به تنهايي به پستخانه مي رود . اگر دوست او هستيد از دريافت يك خروار كارت پستال و يادداشتهاي كوچك او خوشحال خواهيد شد چون او دايماً با شما در تماس است . دفترچه يادداشت او پر از قرار ملاقات ، برنامه و وظايف اوست و اگر مي خواهيد او را ببنيد، حتماً دو هفته قبل وقت ملاقات بگيريد . او عاشق ديدن نمايشهاي جديد ، آخرين فيلمها و خواندن جديدترين كتابهاست و كسي است كه با رضايت كامل با شما به گردش هاي هنري ، علمي ، تفريحي يا ورزشي مي اید.

بعضي از مردم مي گويند كه زن متولد خرداد معمولاً شايعات خوبي براي گفتن دارد و مي شود اعتراف كرد كه خبرهاي بي مزه و يا چرت و پرت نمي گويد . خبرهاي او بسيار وسوسه انگيز و داغ و مربوط به مسائل روز است . توصيه مي كنم هيچ رازي را به او نگوييد ، چون مطمئناً كمي دور خودش مي چرخد ، چاي دم مي كند و براي پخش خبر جديد به يكي از دوستان تلفن مي کند.

زن متولد برج خرداد دوست دارد بلوز و شلوار راحتي بپوشد . او قلباً‌ فمينيست است و عقيده دارد كه زنان از هر نظر با مردان مساوي هستند و او نيازي ندارد كه زنانگي خود را با زلم زيمبو و يا لباسهاي چين واچين ثابت كند بلكه مي خواهد او را فقط به خاطر خود و افكارش دوست بداريد بنابراين خود او نيز به ذهن شما بيش از ظاهرتان علاقمند است.

بيشتر زنان متولد خرداد بسيار سرشناس هستند . اگرچه برخي مي گويند آنها آدمهايي سطحي هستند ، اما در واقع اينطور نيست. او بر خلاف اين آنها خود را به سرعت با محيط وفق مي دهند. آنها همانطور كه در بحثها در مورد موضوعات اصلي و شاخه هاي فرعي صحبت مي كنند ( چون آنها عاشق بحث و مذاكره هستند ) به راحتي هم مي توانند موضوع را عوض كنند. دوستان يك زن خرداد توصيفهاي مختلفي از او دارند. گاهي معتقدند او شبيه آفتاب پرست است و تحت تأثير محيط و افراد مختلف رنگ عوض مي كند. اما بطور كلي بهترين ويژگي او اين است كه حتي اگر سعي كنيد به هيچ وجه به ذهن او راه نخواهيد يافت. فقط مي دانيد كه هفت روز هفته هر روز بيست و چهار ساعت كار مي كند . اگر زندگي يا حتي اتاق خود را با او تقسيم كرديد مطمئن باشيد شادي او در تمام ساعات شبانه روز شما را مات و متحير مي کند.

فكر نمي كنم كه زن متولد اين برج مادر خيلي خوبي باشد ، او هم مثل همتاي مردش بچه ها را وقتي دوست دارد كه بزرگ مي شوند و زبان باز مي كنند و به جاي اينكه خودش بچه دار شود و يكي دو سال خود را به زحمت بياندازد و هر سه ساعت يك بار بچه را تر و خشك كند و در تختخواب بگذارد ، ترجيح مي دهد كودكي را به خانه بياورد و به فرزندي بپذيرد!
رفتار او اصلاً مثل مادرها نيست. اگر براي بچه ها آشپزي كند ، لطف زيادي در حق آنها كرده و بچه ها بايد خيلي هم خوشحال باشند . او بيش از تغذيه جسم، به تغذيه مغز آنها اهميت مي دهد و بچه ها را به سوي آموختن سوق مي دهد و براي آنها داستان مي خواند و آنها را تشويق مي كند كه عاقلانه فكر كنند . اگر بچه ها بخواهند مادر آنها را در آغوش خود بگيرد ، احتمالاً دلسرد و نااميد مي شوند ، اما اگر بخواهند آنها را نصيحت كند ، حتماً به آنها كمك خواهد کرد.

و بدین سان ما لو رفتیم!!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

37

ما خوب میباشیم!
با خودمان کنار امده ایم و فهمیده ایم که قصد ترک برخی عادتهای ناگوار و نافرم ِ خود را نداریم و همچنان در رشد و شکوفاییشان مصر(یا مسر..یا مثر!)میباشیم!!
ما فهمیدیم اگر روزی به ما بگویند که قرار است مثلا n سال بعد فلان کار را بکنید قطعا" n-1)) سال و یازده ماه و بیست و هفت روز بعد اقدام به انجام ان مینماییم..که در ان دو روز هم مشغول تفکرات عالیه من باب اینکه چه شد که وقتمان تلف شد؟! خواهیم بود و احتمالا در یک روز باقیمانده استارت کار را خواهیم زد و خود و قیافه ی خود را شبیه علامت سوال و تعجب ِ سر خود خواهیم کرد!!

پ.ن:جدیدا یک عدد گربه پیدا کرده ایم که پشت در اتاقمان مینشیند و میو میو میکند..ما هم غذایی نه چندان زیاد جلوی ایشان قرار میدهیم..باشد که بی تربیتی نکند و سر افراز شود!!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه

36

ما داغونیم..ما اعصاب نداریم..ما حالمان بد ِ مایل به خراب است..ما قاطی کرده ایم..چشمانمان در شرف در امدن از حدقه ی خویش میباشد!همچنین دستانمان!از صبح امروز جلبک بودن خود را ادامه داده ایم و خودمان و امثال خودمان را به .. داده ایم!سر به سر ما نگذارید حوصله ی ادب نداریم!!ما مطمئنا از فرط مشق های مانده در شب اخرمان،امشب را بیدار خواهیم بود!!ما اصلا تصور نمیکنیم که حقمان بوده است!!تصمیم گرفتیم فردا نرویم..و بعد کلا نرویم!!از انجاییه که حوصله نداریم تا چند ثانیه دیگر میرویم و خودمان را خلاص میکنیم!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

35

امروز یکی از بچه ها این رو به مناسبت روز و هفته ی معماری زده بود رو بولتن اتلیه..
من هم تصمیم گرفتم بذارم اینجا.
با اجازه از سهراب عزیز.

اهل دانشگاهم
رشته ام معماریست
جیبهایم خالیست!

پدری دارم حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب

اهل دانشگاهم
قبله ام استادست
جانمازم نمره

خوب میفهمم سهم اینده ی من بیکاریست!

من نمیدانم چرا میگویند:
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار!
و چرا در وسط سفره ی ما مدرک نیست!

چشمهارا باید شست
جور دیگر باید دید.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

34


گاهی اوقات فقط احتیاج داری یه نفر باشه که بتونی باهاش راحت قدم بزنی ، درباره مسائل معمولی حرف بزنی ، بشنوی ، بخندی ،سکوت کنی ، ببینی یا غصه بخوری...بدون این که عاشق باشی یا حتی پایبند یا متعهد...گاهی می خوای دور از تمام آدم هایی که هر روز باهاشون لحظه هاتو رو می گذرونی ، دور از تمام چیزهایی که تنهایی ها و نگرانی ها و مشغله هات رو بهت یادآوری می کنن ، باشی
احتیاج داری با کسی باشی که در دایره روزانه ات نباشه . تا بتونی نفس بکشی و در همون لحظه باشی..

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

33

سلام

من هی میخوام نگم تنبلم، نمیشه!میخوام بگم همه ی کار هام رو به موقع و در کمال ارامش انجام میدم،نمیشه! میخوام بگم تو فرصت هایی که برام مونده هرگز و هرگز به چه کنم نمی افتم و همانند یک عدد خر در گُل نمیشم، باز هم نمیشه..کلا نمیشه از خودم تعریف کنم!!

دیروز از ساعت سه ظهر تا سه شب مثال بارز جلبکی بودم که با عشق به صندلی و میز و مدادش چسبیده بود و داشت کار میکرد و هر از گاهی سرش رو بلند میکرد و به زمین و زمان فحش های نه چندان مودب نثار میکرد!قرار بود بافت یکی از نماهای خارجی رو کار کنیم(منظور از بافت کشیدن و نشون دادن طرح هایی هستش که روی بنا به کار رفته..یا مصالحی که به کار رفته و ..میتونه ابتکاری هم باشه) نمیدونم چرا با خودم فکر میکردم میتونم خیلی سریع و فوری تمومش کنم..به خاطر همین هم خیلی دیر شروع به کار کردم.. شب ساعت نه بود که دیدم هنوز یک چهارم بنا رو هم تموم نکردم و چند برابر کار دارم!درست همین موقع هاست که دنبال یکی میگردم که کنارم باشه، وگرنه یه استرس بیخودی میگیرم و اگه به موقع خودمو کنترل نکنم کلا بخیال میشم و میگیرم میخوابم!هر چند دیروز کسی جز خودم کنارم نبود ولی با هر مکافاتی که شد تونستم تمومش کنم..دستم از حالت طبیعی خارج شده..باور کن!اینکه هر لحظه به ساعت نگاه میکنی تا شاید یکم از سرعت عقربه هاش کم شه..خیلی بده ..واقعا باید میدیدیم!!

صبح حدودای شش صدای الارم موبایلم میخواست بلند شه که فوری خفش کردم..یک ساعت بعد خوابالود پاشدم..دنبال گوشی میگشتم.. نمیدونستم وقتی اسنوزش کرده بودم کجا پرتش کردم!به قدری خوابم میومد و حالم بد بود که وقتی میخواستم با دستم زیر تخت رو بگردم با سر رفتم زمین!!همونجا بود که حس کردم میتونم روز خوبی داشته باشم!با یه مکافاتی خودم رو رسوندم دانشگاه و رفتم سر کلاس!حدودای دوازده بود که کلاسم تموم شد و تا چهار بیکار بودم!!رفتیم نهار خوردیم..بعدشم کلی پیاده روی کردیم..از بوفه تا سالن از سالن تا بوفه از بوفه به اول پله ها و از اونجا طبقه ی چهار و از طبقه ی چهار به اول پله ها نهایتا باز بوفه!!نشسته بودیم که دیدم بسته های مشکی رنگی با برجستگی ها و فرو رفتگی های کاملا ظریف که جدید هم هستن دارن چشمک میزنن..فوری چند بسته گرفتیم و مثل احمقا مشغول خوردن قره قوروت شدیم!فکر میکنم نادیا سه بسته رو کامل خورد!!بعدش اصلا دچار درد معده نشدم و اصلا دنبال قرص ام جی اس نمیگشتم!!اصلا!..با اون شرایط کلاس عصر رو بیخیال شدیم و برگشتیم.. به همین سادگی به همین خوشمزگی!مطمئنم دفعه ی بعدی اجازه نمیده بریم کلاس..هفته ی پیش هم نرفته بودم!

الان که فکرشو میکنم میبینم دلم بدجوری درد میکنه!!
به نظرت چی کار کنم؟!!

۱۳۸۷ فروردین ۲۵, یکشنبه

پوچی..

حس میکنم هیچی سر جاش نیست..

نمیدونم چم شده!!همه ی تصمیماتی که گرفتم و میخوام بگیرم گیجم میکنه!حتی اونایی که فقط دارن تو ذهنم وول میخورن!خودم هم نمیدونم از کجا اومدن..فقط میدونم با نهایت انرژی خودشون دارن حرکت میکنن..و من بین همشون غوطه ورم!

میدونی..محتویات مغزم تبدیل به یک "سطر" شده..میره.. میره..به اخر که میرسه به یه نقطه میخوره،میاد پایینو و دوباره از اول..شروع به حرکت میکنه..و این روند همچنان ادامه داره!

سرد شدم..تلخ شدم..بیتفاوت شدم..بیتفاوت نسبت به چیزایی که قبلا برام مهم بودن و الان برام چیزی جز هیچ نیستند..دچار پریود روحی شدم!این که چرا این روزها اینجوری هستم رو خودم هم نمیدونم...یعنی چرا...بیشتر احساس یه آدم طرد شده رو دارم...انگار تبعید شده باشی به یه جزیره دور از همه جا و حتی توپ پاره ای هم نباشه که با کشیدن یک جفت چشم و ابرو روی اون بتونی خودت رو تسکین بدی...احساس غریبی میکنم..انگار تو بازی صفر و یک گیر کردم!بازی کوچیک خیلی بزرگ..یه طرف منهای بینهایت..یه طرف مثبت بینهایت و من اون وسط تنها!..میدونم این حرفها بی فایده ست...یک دهم اون چیزی رو هم که من رو داره عذاب میده نمیتونم باهات در میون بگذارم و اگه این کار رو هم بکنم تو یکدهم اون چیزهایی که میگم احتمالا نمیتونی بفهمی..

فقط میتونم بگم..رفتم رو اسکرین سیور..نیاز به کلیک دارم تا درست شم!!

۱۳۸۷ فروردین ۲۳, جمعه

Gemini!

سلام

میخواستم بیام اپ کنم که دیدم سلمان و شهریار طالع خودشونو گذاشتن...ما هم بر ان شدیم که طالع خودمان را در معرض دید عموم قرار دهیم،باشد که شناسایی شویم!!

زن متولد خرداد

زن متولد خرداد معتقد است ماهي براي مغز مفيد است اگر مي خواهيد او را شيفته خود كنيد يك بشقاب ماهي را تا ته بخورید!(بین نوشت: در خلوت خود بخورید هم ما شیفته میشویم!!)

او پول زيادي بابت هزينه پستي مي پردازد و هميشه هم به تنهايي به پستخانه مي رود . اگر دوست او هستيد از دريافت يك خروار كارت پستال و يادداشتهاي كوچك او خوشحال خواهيد شد چون او دايماً با شما در تماس است . دفترچه يادداشت او پر از قرار ملاقات ، برنامه و وظايف اوست و اگر مي خواهيد او را ببنيد، حتماً دو هفته قبل وقت ملاقات بگيريد . او عاشق ديدن نمايشهاي جديد ، آخرين فيلمها و خواندن جديدترين كتابهاست و كسي است كه با رضايت كامل با شما به گردش هاي هنري ، علمي ، تفريحي يا ورزشي مي اید.

بعضي از مردم مي گويند كه زن متولد خرداد معمولاً شايعات خوبي براي گفتن دارد و مي شود اعتراف كرد كه خبرهاي بي مزه و يا چرت و پرت نمي گويد . خبرهاي او بسيار وسوسه انگيز و داغ و مربوط به مسائل روز است . توصيه مي كنم هيچ رازي را به او نگوييد ، چون مطمئناً كمي دور خودش مي چرخد ، چاي دم مي كند و براي پخش خبر جديد به يكي از دوستان تلفن مي کند.

زن متولد برج خرداد دوست دارد بلوز و شلوار راحتي بپوشد . او قلباً‌ فمينيست است و عقيده دارد كه زنان از هر نظر با مردان مساوي هستند و او نيازي ندارد كه زنانگي خود را با زلم زيمبو و يا لباسهاي چين واچين ثابت كند بلكه مي خواهد او را فقط به خاطر خود و افكارش دوست بداريد بنابراين خود او نيز به ذهن شما بيش از ظاهرتان علاقمند است.

بيشتر زنان متولد خرداد بسيار سرشناس هستند . اگرچه برخي مي گويند آنها آدمهايي سطحي هستند ، اما در واقع اينطور نيست. او بر خلاف اين آنها خود را به سرعت با محيط وفق مي دهند. آنها همانطور كه در بحثها در مورد موضوعات اصلي و شاخه هاي فرعي صحبت مي كنند ( چون آنها عاشق بحث و مذاكره هستند ) به راحتي هم مي توانند موضوع را عوض كنند. دوستان يك زن خرداد توصيفهاي مختلفي از او دارند. گاهي معتقدند او شبيه آفتاب پرست است و تحت تأثير محيط و افراد مختلف رنگ عوض مي كند. اما بطور كلي بهترين ويژگي او اين است كه حتي اگر سعي كنيد به هيچ وجه به ذهن او راه نخواهيد يافت. فقط مي دانيد كه هفت روز هفته هر روز بيست و چهار ساعت كار مي كند . اگر زندگي يا حتي اتاق خود را با او تقسيم كرديد مطمئن باشيد شادي او در تمام ساعات شبانه روز شما را مات و متحير مي کند.

فكر نمي كنم كه زن متولد اين برج مادر خيلي خوبي باشد ، او هم مثل همتاي مردش بچه ها را وقتي دوست دارد كه بزرگ مي شوند و زبان باز مي كنند و به جاي اينكه خودش بچه دار شود و يكي دو سال خود را به زحمت بياندازد و هر سه ساعت يك بار بچه را تر و خشك كند و در تختخواب بگذارد ، ترجيح مي دهد كودكي را به خانه بياورد و به فرزندي بپذيرد!
رفتار او اصلاً مثل مادرها نيست. اگر براي بچه ها آشپزي كند ، لطف زيادي در حق آنها كرده و بچه ها بايد خيلي هم خوشحال باشند . او بيش از تغذيه جسم، به تغذيه مغز آنها اهميت مي دهد و بچه ها را به سوي آموختن سوق مي دهد و براي آنها داستان مي خواند و آنها را تشويق مي كند كه عاقلانه فكر كنند . اگر بچه ها بخواهند مادر آنها را در آغوش خود بگيرد ، احتمالاً دلسرد و نااميد مي شوند ، اما اگر بخواهند آنها را نصيحت كند ، حتماً به آنها كمك خواهد کرد.

و بدین سان ما لو رفتیم!!