۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه


پسورد وبلاگم يادم نميومد!  با هر زور و مكافات بلاخره به يادش اوردم. صفحه كه باز شد موندم چي بايد بنويسم
خوشحالم از اينكه  دوستام هنوز هم وبلاگشون رو اپ ميكنن و ولشون نكردن به حال خودش
ميدوني..راستش رو بخواي منم دلم نميخواست يه همچين اتفاقي بيفته..اما شد..دست خودم نبود..يه مدت حسش نبود(مسخره ست) 
يه مدتي وقتش نبود.. به هرحال هميشه يه سري چيزا بوده كه مانع شده..اما چيزي كه مسلمه اينه كه دل من هميشه براي اينجا تنگ 
شده و ميشه..


۱۳۹۰ اسفند ۵, جمعه


پسورد وبلاگم يادم نميومد!  با هر زور و مكافات بلاخره به يادش اوردم. صفحه كه باز شد موندم چي بايد بنويسم
خوشحالم از اينكه  دوستام هنوز هم وبلاگشون رو اپ ميكنن و ولشون نكردن به حال خودش
ميدوني..راستش رو بخواي منم دلم نميخواست يه همچين اتفاقي بيفته..اما شد..دست خودم نبود..يه مدت حسش نبود(مسخره ست) 
يه مدتي وقتش نبود.. به هرحال هميشه يه سري چيزا بوده كه مانع شده..اما چيزي كه مسلمه اينه كه دل من هميشه براي اينجا تنگ 
شده و ميشه..