۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

عجب!!!


هی همه چی خوبه!!
خبری نیست همه چی امن و امانه!
استاد داره تو اتاقش شطرنج بازی میکنه سیگار میکشه و وقت نداره!
نفسی٬ بعضی وقتا هم آهی ٬ یا دمی میادو میره از خودشم نمی پُرسه بیام؟ نیام؟
خدا هم اون بالا راحت نشسته و زورش میاد این پایینو نگاه کنه!!
منم این پایین راحت نشستمو زورم میاد اون بالارو نگاه کنم!!!
 
خلاصه همه چی سره جاشه!!
دقیق و رو حساب کتاب!
فقط من و نمره هامیم که یکم بالا پایین شدیم!!

۱۳۸۶ دی ۶, پنجشنبه

میزنمتااا


بعضی وقتا میخوام با چوب بیلیارد چنان بزنم تو دهنت که مخت از تو حلقت بزنه بیرون جمش کنم بریزم دووور! حیف که تو نیستی منم نه چوب بیلیارد دارم نه پول!!!اینجوری بهتره نه؟؟؟

پ.ن:اینو گذاشتم یعنی هنوز زندم!!

پ.ن:نقشه ی یه ساختمون کشیدم براش توالت نذاشتم!!یکی نیست بگه اخه دیوانه ساختمونی که توالت نداره ملتش کجا باید برن فکراشونو بکنن؟؟

پ.ن:الان واقعا عصبانیم

۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه

یلدا!


چطورین؟؟
دلم برای همتون تنگ شده بود
امیدوارم همگی شاد و سر خوش باشین
راستشو بخواین امروز حالم خیلی خوب بود فکر کردم چند سطری بنویسم
این که چی شد من مجبور شدم یه مدتی وبلاگم رو به حال خودش بذارم ماجرایی داره واسه خودش که تعریف نکنم بهتره ،میدونی...نه حالشو دارم نه حوصلشو نه سلول مغزی اضافی که بهش فکر کنم!
امروز فقط میخوام لذت ببرم..نه فکر کنین همین...نه!!
میخواستم شب یلدا رو هم به همتون تبریک بگم
اصلا دلیل این که من امروز لذتمندم همین یلداست!
در کل سال از دو شب خیلی خوشم میاد یعنی یه جورایی خیلی خوش به حال میشم!
یکی همین یلداست اون یکی هم چهارشنبه سوریه!واقعا هیشکی نمیتونه منو تو این دو روز جمع کنه!الان هم که میبینین، دچار خود پاشیدگی مفرط هستم!
کوچولو که بودم شب یلدا خیلی دیر میخوابیدم،همیشه میخواستم بدونم این شب یلدا که همش میگن درازه چه قدر درازه یا مثلا چند تا درازه ،به خاطر همینم تمام شبو میشمردم!فکر کن من از 1 شروع میکردم به کجا که نیمرسیدم!
نه خب... من الان بزگ شدم و خوب میدونم نباید اینکارو بکنم... یعنی چی ؟!ادم میشینه از 1 میشماره؟!!به جای 1 از 100 میشمرم که زود به نتیجه برسم
حالا امروز هم به ضیافت یلدا تو دانشگاه کلی ترقه ترکوندند و ترکوندیمحراست هم اومد که همه رو یکسره کنه،فوری پراکنده شدیم و به خودمون کلی افتخار کردیم!!بعدشم رفتیم برف بازی که یکی از برادر های فوق العاده دوست داشتنی ما رو غافلگیر کرد و به سمت همون مکان مقدس حراست راهنمایی کرد و ما باز به خودمون افتخار کردیم که عجب افراد مهمی شدیم!! اتفاقا به خاطر یلدا اون هم به خیر گذشت
و اما نکته ی پنهان شب یلدا!
هندونه هایی که سفیده و ادم به خودش تلقین میکنه که قرمزه و خیلی هم شیرینه!
پشمکی که هی هی کش میاد و دست ادمو چسبی میکنه!
انار های دونه دونه شده...قررررمز
بقیه به عهده ی خواننده ی عزیز!
و مهم تر از همه...جمع شدن دور هم تو پاتوق هیشگی خونه ی مامان بزرگه با بریز و بپاش مضاعف!از اونایی که تا یه هفته نمیشه جمعش کرد!
واقعا خیلی خوش میگذره،من که از همین الان دلم غیژ میره
امیدوارم به شما هم خوش بگذره و لذت ببرین
شادباشین

۱۳۸۶ دی ۱۰, دوشنبه

عجب!!!


هی همه چی خوبه!!
خبری نیست همه چی امن و امانه!
استاد داره تو اتاقش شطرنج بازی میکنه سیگار میکشه و وقت نداره!
نفسی٬ بعضی وقتا هم آهی ٬ یا دمی میادو میره از خودشم نمی پُرسه بیام؟ نیام؟
خدا هم اون بالا راحت نشسته و زورش میاد این پایینو نگاه کنه!!
منم این پایین راحت نشستمو زورم میاد اون بالارو نگاه کنم!!!
 
خلاصه همه چی سره جاشه!!
دقیق و رو حساب کتاب!
فقط من و نمره هامیم که یکم بالا پایین شدیم!!

۱۳۸۶ دی ۶, پنجشنبه

میزنمتااا


بعضی وقتا میخوام با چوب بیلیارد چنان بزنم تو دهنت که مخت از تو حلقت بزنه بیرون جمش کنم بریزم دووور! حیف که تو نیستی منم نه چوب بیلیارد دارم نه پول!!!اینجوری بهتره نه؟؟؟

پ.ن:اینو گذاشتم یعنی هنوز زندم!!

پ.ن:نقشه ی یه ساختمون کشیدم براش توالت نذاشتم!!یکی نیست بگه اخه دیوانه ساختمونی که توالت نداره ملتش کجا باید برن فکراشونو بکنن؟؟

پ.ن:الان واقعا عصبانیم

۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه

یلدا!


چطورین؟؟
دلم برای همتون تنگ شده بود
امیدوارم همگی شاد و سر خوش باشین
راستشو بخواین امروز حالم خیلی خوب بود فکر کردم چند سطری بنویسم
این که چی شد من مجبور شدم یه مدتی وبلاگم رو به حال خودش بذارم ماجرایی داره واسه خودش که تعریف نکنم بهتره ،میدونی...نه حالشو دارم نه حوصلشو نه سلول مغزی اضافی که بهش فکر کنم!
امروز فقط میخوام لذت ببرم..نه فکر کنین همین...نه!!
میخواستم شب یلدا رو هم به همتون تبریک بگم
اصلا دلیل این که من امروز لذتمندم همین یلداست!
در کل سال از دو شب خیلی خوشم میاد یعنی یه جورایی خیلی خوش به حال میشم!
یکی همین یلداست اون یکی هم چهارشنبه سوریه!واقعا هیشکی نمیتونه منو تو این دو روز جمع کنه!الان هم که میبینین، دچار خود پاشیدگی مفرط هستم!
کوچولو که بودم شب یلدا خیلی دیر میخوابیدم،همیشه میخواستم بدونم این شب یلدا که همش میگن درازه چه قدر درازه یا مثلا چند تا درازه ،به خاطر همینم تمام شبو میشمردم!فکر کن من از 1 شروع میکردم به کجا که نیمرسیدم!
نه خب... من الان بزگ شدم و خوب میدونم نباید اینکارو بکنم... یعنی چی ؟!ادم میشینه از 1 میشماره؟!!به جای 1 از 100 میشمرم که زود به نتیجه برسم
حالا امروز هم به ضیافت یلدا تو دانشگاه کلی ترقه ترکوندند و ترکوندیمحراست هم اومد که همه رو یکسره کنه،فوری پراکنده شدیم و به خودمون کلی افتخار کردیم!!بعدشم رفتیم برف بازی که یکی از برادر های فوق العاده دوست داشتنی ما رو غافلگیر کرد و به سمت همون مکان مقدس حراست راهنمایی کرد و ما باز به خودمون افتخار کردیم که عجب افراد مهمی شدیم!! اتفاقا به خاطر یلدا اون هم به خیر گذشت
و اما نکته ی پنهان شب یلدا!
هندونه هایی که سفیده و ادم به خودش تلقین میکنه که قرمزه و خیلی هم شیرینه!
پشمکی که هی هی کش میاد و دست ادمو چسبی میکنه!
انار های دونه دونه شده...قررررمز
بقیه به عهده ی خواننده ی عزیز!
و مهم تر از همه...جمع شدن دور هم تو پاتوق هیشگی خونه ی مامان بزرگه با بریز و بپاش مضاعف!از اونایی که تا یه هفته نمیشه جمعش کرد!
واقعا خیلی خوش میگذره،من که از همین الان دلم غیژ میره
امیدوارم به شما هم خوش بگذره و لذت ببرین
شادباشین