۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

137

بعضی شبها انگار ساخته شدن فقط به بهانه ی اینکه بهت ثابت کنن حافظه ات هنوزم کار میکنه! حتی اگه رو بعضی قسمت هاش با یه پارچه ی بزرگ نوشته باشی "خراب است" !

136

از الان استرس کلاسم تمام وجودمو گرفته! خدایا این یک و نیم تا هشت رو به خیر بگذرون! 

قانون جذب..قانون دفع!

شده تا حالا از یکی خوشت بیاد بعد ببینی طرف کلی واسه خودش تشکیلات ِ زندگی داره؟! مثلا متاهله و خیلی وقته که  قاطی مرغ و خروس ها شده؟! مسلما برات پیش اومده میدونی چی میگم! میای واسه خودت قضیه رو حل کنی که خب تموم شده دیگه..اتفاقیه که خیلی وقت پیش افتاده و زندگی خودشه و بعدشم اصلا به تو چه؟! دوست داشته ازدواج کرده! تو چکاره ای این وسط .. بعد هم از ته دلت(!) براش دعای خیر میکنی..
بعد از یه مدتی..زمان میگذره و بر حسب اتفاق تو با همسر همون آقا آشنا میشی و میبینی که کلا با چه موجودی طرفی!! کلا یه دور ذهنیت خودتو مرور میکنی و آخرش از خودت میپرسی که احیانا خر تر از این دختر تو شهر نبود که این پسره باهاش ازدواج کنه؟!! یعنی یک انسان تا این حد کور؟! تا این حد کر؟! تا این حد نظرات و حتی طرز فکرش در جهت عکس همسرش؟! موندم این دوتا چطوری حرف همو میفهمن؟!! بعد دوباره به خودت میگی که خوب بابا زندگی خودشه! اصلا دوست داشته! دلش میخواد! تو چرا اعصابتو به خاطرش خرد میکنی!؟ دوست داره با این دختر زندگیشو تشکیل بده! همینه که هست..میخوای بخواه نمیخوای هم بخواه!
بعد دوباره یه مدت میگذره..این مدتی که میگم چیزی حدود یک سال میشه! زمان میگذره و دوباره شرایطی پیش میاد که تو باید یه چند ساعتی رو با همون آقا سپری کنی..فرض کن کاری پیش اومده که باید با هم حلش کنین! یه شرایط کاری! بعد تو، توو اون چند ساعت میبینی که حسی که چند سال پیش داشتی بی مورد نبوده! کلا شناختی که در موردش داشتی کاملا حساب شده بوده! .. فک کن چند ساعت با هم حرف زدیم تو اون چند ساعت خودم بودم! بدون اینکه بخوام فکرم و باز کنم و توضیح بدم تا بفهمه چی میگم!
خیلی برای خودم پیش اومده وقتی با کسی حرف زدم ، دقیقا ذهنش رو براش توضیح دادم! یعنی من ذهن اونو براش باز کردم..منظور خودشو بهتر از خودش براش توضیح دادم! طرف مونده که آره! دقیقا میخواستم همینو بگم... حتی شده خیلی وقتها دلیل کارش رو هم براش توضیح دادم که تو اگه این کارو میکنی به خاطر اینه! یا مثلا این فکرو کردی که این حرکتو انجام دادی! بعد طرف میگفت راست میگی! نمیدنستم دلیل اینکارم چیه.. دقیقا ذهن منو خوندی ..
امروز این اتفاق برای خودم افتاد! درک کردم وقتی کسی بهم میگه - آره! دقیقا همینه - یعنی چی! از فکر بگیر تا حس تا حتی چیزهایی که ازش خوشت میاد یا بدت میاد و درگیری ذهنی و دل مشغولی و کلا همه چی!!! حتی حس همزاد پنداری با GOM player !
هر فکر ِ من از طرف اون درک میشد و هر ایده و فکر و حتی درد دل اون برای من قابل درک بود.. و این بهم آرامش میداد!
یک لحظه با خوم فکر کردم همه جای دنیا همینه ! انگار همیشه باید اینطوری باشه! هر چه قدر حس ها متفاوت تر همون قدر قدرت جاذبه بیشتر و هر چه حس و قدرت تله پاتیت بیشتر همون قدر از هم دورتر ! اینکه متضاد ها زود جذب هم میشن و مشابه ها همدیگرو دفع میکنن واقعیت داره! حتی تو روابط انسانی!

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

تاریخ:88/12/2


 گوشیم رو میزنم شارژ شه..مهم نیست آنتن بده یا نه..مهم اینه که موزیک مورد علاقه ی منو پخش کنه!ولی عجیبه که این موقع شب،اینجا،تو این شرایط خط میده! معمولا باید خیلی نازشو بکشم مخصوصا از وقتی که صفحه ی پشتش شکسته دیگه سیم کارت به راحتی توش قرار نمیگیره و اذیت میکنه!
نشستم روی تختم یه فال باز کردم!  حافظ مسته مسته!
 کارت صوتی پی سی سوخته بردمش پیش سعید تا درستش کنه! اولش فک میکردیم از ویندوزشه ولی بعد معلوم شد طرف سوخته!  اه..نکبت! الان فهمیدم من اینو مثل بچه ی نداشتم دوست دارم! مثل یه تیکه از وجودم! شایدم محتویاتش رو..نمیدونم!   محتویاتش چیه مگه؟!واقعا اینقدر مهمه که وقتی کامپیوترم نیست حس میکنم یه چیزی کمه؟!
I'll never be the same... if we ever meet again
Won't let you get away-ay ... say, if we ever meet again
  برای اولین بار درست سر وقتِ تاریخ سررسیدم دارم مینویسم! دو اسفند! همیشه جلوتر از موعد نوشتم ولی الان صفحه های خالیم  انقدر زیاد شده که روزش رسیده!
 جالبه ها! بعضی چیزا انقدر جالب اتفاق میفته که آدم تو حکمتش میمونه..الان دیگه مطمئنم که خدا هرچقدر هم که از من ناراضی  باشه ولی گاهی غیرتش نمیکشه ولم کنه! خیلی هوامو داره! باور کن..
 This free fall's, got me so
Kiss me all night, don't ever let me go
I'll never be the same
if we ever meet again
 کامپیوترمو گرفتم! بچه ام کلی عوض شده! از لحاظ روحی باید تقویتش کنم!

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

137

بعضی شبها انگار ساخته شدن فقط به بهانه ی اینکه بهت ثابت کنن حافظه ات هنوزم کار میکنه! حتی اگه رو بعضی قسمت هاش با یه پارچه ی بزرگ نوشته باشی "خراب است" !

136

از الان استرس کلاسم تمام وجودمو گرفته! خدایا این یک و نیم تا هشت رو به خیر بگذرون! 

قانون جذب..قانون دفع!

شده تا حالا از یکی خوشت بیاد بعد ببینی طرف کلی واسه خودش تشکیلات ِ زندگی داره؟! مثلا متاهله و خیلی وقته که  قاطی مرغ و خروس ها شده؟! مسلما برات پیش اومده میدونی چی میگم! میای واسه خودت قضیه رو حل کنی که خب تموم شده دیگه..اتفاقیه که خیلی وقت پیش افتاده و زندگی خودشه و بعدشم اصلا به تو چه؟! دوست داشته ازدواج کرده! تو چکاره ای این وسط .. بعد هم از ته دلت(!) براش دعای خیر میکنی..
بعد از یه مدتی..زمان میگذره و بر حسب اتفاق تو با همسر همون آقا آشنا میشی و میبینی که کلا با چه موجودی طرفی!! کلا یه دور ذهنیت خودتو مرور میکنی و آخرش از خودت میپرسی که احیانا خر تر از این دختر تو شهر نبود که این پسره باهاش ازدواج کنه؟!! یعنی یک انسان تا این حد کور؟! تا این حد کر؟! تا این حد نظرات و حتی طرز فکرش در جهت عکس همسرش؟! موندم این دوتا چطوری حرف همو میفهمن؟!! بعد دوباره به خودت میگی که خوب بابا زندگی خودشه! اصلا دوست داشته! دلش میخواد! تو چرا اعصابتو به خاطرش خرد میکنی!؟ دوست داره با این دختر زندگیشو تشکیل بده! همینه که هست..میخوای بخواه نمیخوای هم بخواه!
بعد دوباره یه مدت میگذره..این مدتی که میگم چیزی حدود یک سال میشه! زمان میگذره و دوباره شرایطی پیش میاد که تو باید یه چند ساعتی رو با همون آقا سپری کنی..فرض کن کاری پیش اومده که باید با هم حلش کنین! یه شرایط کاری! بعد تو، توو اون چند ساعت میبینی که حسی که چند سال پیش داشتی بی مورد نبوده! کلا شناختی که در موردش داشتی کاملا حساب شده بوده! .. فک کن چند ساعت با هم حرف زدیم تو اون چند ساعت خودم بودم! بدون اینکه بخوام فکرم و باز کنم و توضیح بدم تا بفهمه چی میگم!
خیلی برای خودم پیش اومده وقتی با کسی حرف زدم ، دقیقا ذهنش رو براش توضیح دادم! یعنی من ذهن اونو براش باز کردم..منظور خودشو بهتر از خودش براش توضیح دادم! طرف مونده که آره! دقیقا میخواستم همینو بگم... حتی شده خیلی وقتها دلیل کارش رو هم براش توضیح دادم که تو اگه این کارو میکنی به خاطر اینه! یا مثلا این فکرو کردی که این حرکتو انجام دادی! بعد طرف میگفت راست میگی! نمیدنستم دلیل اینکارم چیه.. دقیقا ذهن منو خوندی ..
امروز این اتفاق برای خودم افتاد! درک کردم وقتی کسی بهم میگه - آره! دقیقا همینه - یعنی چی! از فکر بگیر تا حس تا حتی چیزهایی که ازش خوشت میاد یا بدت میاد و درگیری ذهنی و دل مشغولی و کلا همه چی!!! حتی حس همزاد پنداری با GOM player !
هر فکر ِ من از طرف اون درک میشد و هر ایده و فکر و حتی درد دل اون برای من قابل درک بود.. و این بهم آرامش میداد!
یک لحظه با خوم فکر کردم همه جای دنیا همینه ! انگار همیشه باید اینطوری باشه! هر چه قدر حس ها متفاوت تر همون قدر قدرت جاذبه بیشتر و هر چه حس و قدرت تله پاتیت بیشتر همون قدر از هم دورتر ! اینکه متضاد ها زود جذب هم میشن و مشابه ها همدیگرو دفع میکنن واقعیت داره! حتی تو روابط انسانی!

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

تاریخ:88/12/2


 گوشیم رو میزنم شارژ شه..مهم نیست آنتن بده یا نه..مهم اینه که موزیک مورد علاقه ی منو پخش کنه!ولی عجیبه که این موقع شب،اینجا،تو این شرایط خط میده! معمولا باید خیلی نازشو بکشم مخصوصا از وقتی که صفحه ی پشتش شکسته دیگه سیم کارت به راحتی توش قرار نمیگیره و اذیت میکنه!
نشستم روی تختم یه فال باز کردم!  حافظ مسته مسته!
 کارت صوتی پی سی سوخته بردمش پیش سعید تا درستش کنه! اولش فک میکردیم از ویندوزشه ولی بعد معلوم شد طرف سوخته!  اه..نکبت! الان فهمیدم من اینو مثل بچه ی نداشتم دوست دارم! مثل یه تیکه از وجودم! شایدم محتویاتش رو..نمیدونم!   محتویاتش چیه مگه؟!واقعا اینقدر مهمه که وقتی کامپیوترم نیست حس میکنم یه چیزی کمه؟!
I'll never be the same... if we ever meet again
Won't let you get away-ay ... say, if we ever meet again
  برای اولین بار درست سر وقتِ تاریخ سررسیدم دارم مینویسم! دو اسفند! همیشه جلوتر از موعد نوشتم ولی الان صفحه های خالیم  انقدر زیاد شده که روزش رسیده!
 جالبه ها! بعضی چیزا انقدر جالب اتفاق میفته که آدم تو حکمتش میمونه..الان دیگه مطمئنم که خدا هرچقدر هم که از من ناراضی  باشه ولی گاهی غیرتش نمیکشه ولم کنه! خیلی هوامو داره! باور کن..
 This free fall's, got me so
Kiss me all night, don't ever let me go
I'll never be the same
if we ever meet again
 کامپیوترمو گرفتم! بچه ام کلی عوض شده! از لحاظ روحی باید تقویتش کنم!