۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

هوم..


عجیب دلم گرفته..حس میکنم مغزم توانایی فکر کردن رو هم نداره! نیم ساعته به صفحه ی وبلاگ خیره شدم..
بی هدف..بی هیچ فکری..بدون هیچ انگیزه ای! مسخره است!
مسخره تر اینه که بازم دارم نگاه میکنم و هیچ دلیل موجهي برای خودم ندارم! خب الان که چی!؟ هیچی..مثل خیلی از هیچی های این زندگی!
میدونم که دارم نق میزنم! کاری که هیچموقع خوشم نيومده..ولی الان دیگه نمیخوام فکر کنم چی خوبه چی بده!
ولش کن.. تو بذار به حساب سردی هوا و دلتنگی من!




۴ نظر:

يازده دقيقه گفت...

به خاطرهورمون ها نيست تارا جان؟
اميدوارم زود رفع شه اين روزهاي خاكستري

دانای کل گفت...

یادت باشه تنها نیستی، هممون اینجوری هستیم، لااقلش من که اینجوریم، دقیقا همین جور

شیما گفت...

missed you hny :*

Morteza گفت...

صبور باش... قوی باش ...

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

هوم..


عجیب دلم گرفته..حس میکنم مغزم توانایی فکر کردن رو هم نداره! نیم ساعته به صفحه ی وبلاگ خیره شدم..
بی هدف..بی هیچ فکری..بدون هیچ انگیزه ای! مسخره است!
مسخره تر اینه که بازم دارم نگاه میکنم و هیچ دلیل موجهي برای خودم ندارم! خب الان که چی!؟ هیچی..مثل خیلی از هیچی های این زندگی!
میدونم که دارم نق میزنم! کاری که هیچموقع خوشم نيومده..ولی الان دیگه نمیخوام فکر کنم چی خوبه چی بده!
ولش کن.. تو بذار به حساب سردی هوا و دلتنگی من!




۴ نظر:

يازده دقيقه گفت...

به خاطرهورمون ها نيست تارا جان؟
اميدوارم زود رفع شه اين روزهاي خاكستري

دانای کل گفت...

یادت باشه تنها نیستی، هممون اینجوری هستیم، لااقلش من که اینجوریم، دقیقا همین جور

شیما گفت...

missed you hny :*

Morteza گفت...

صبور باش... قوی باش ...