۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

فقط دو هفته


دور هم جمع شده بودیم تو آتلیه.. منم یه گوشه روی سکوی سنگی کنار شیشه ی آتلیه نشسته بودم و mp3 تو گوشم بود.. سرم رو تکیه داده بودم به شیشه و داشتم پایین رو نگاه میکردم..یهو دیدم یکی داره با تمام قوا تکونم میده..mp3 م رو در آوردم میگم چیه؟ چه خبره؟ میگه چی چیو چیه؟ سه ساعته داریم صدات میکنیم..کجایی تو؟ میگم پایین! خب صدای این زیاد بود نشنیدم! میگه بیا ببین این چی میگه؟! میگم کی چی میگه؟! میگه بیا خودت میبینی! پریدم پایین رفتم یه صندلی کشیدم نشستم میگم خب! کی چی میگه؟!! دیدم نازلی پا شده آستینای مانتوشم زده بالا میگه به خدا من اینو میکشم تارا! اعصاب واسه آدم نذاشته! میگم کیوو؟! نازلی روشو کرد طرف مریم گفت بگو! خودت بگو..! ای خدااااااااااا!!!!! میگم مریم بگو ببینم چی شده؟! این چرا اینجوری میکنه؟! نازلی میگه نمیخواد! خودم میگم! لازم نیست برای بار مجدد منوَّرمون کنی! میگم بابا یکیتون بگید دیگه!! میگه شهرزادو میشناسی دیگه؟ میگم کدووم شهرزاد؟ میگه شهرزاد.ک دیگه..همونی که جدیدا" با x دوست شده! میگم آهان! خب؟؟ - هیچی..مریم رفته به شهرزاد گفته دوهفته ازت وقت میخوام که xرو از چنگت در بیارم!!!!!! میگم هان؟!!!!!!!!!!! میگه هان! نگاه مریم کردم دیدم نیش تا بنا گوش باز نشسته تایید میکنه! میگم آره؟!! میگه چیه خب؟ خوشم اومد ازش!! بهش گفتم که در حقش خیانت نکنم! بعدا" شنید ناراحت نشه!...تا اون لحظه فکر میکردم دارم به یه شوخی مسخره میخندم تا اینکه دیدم میگه دست به کار هم شدم!!!!.. نگاهش کردم! نمیدونستم چی بهش بگم! نازلی یه گوشه ایستاده بود و با بهت به مریم نگاه میکرد! گفتم خوبه! خیلی خوبه! منم یک هفته بعد از اینکه x رو از چنگش در آوردی ازت وقت میخوام که از چنگت درش بیارم!! مریم طوری که انگار جا خورده باشه گفت شوخی نکن من جدی ام!! گفتم منم جدی ام! خندید گفت مسخره نکن تارا من جدی جدی میگم من واقعا ازش خوشم اومد! گفتم مطمئن باش شوخی نمیکنم من جدی ترم..هر چی که باشه حماقت و سفاهت هم ارزش امتحان کردن رو داره نه ؟؟ نمیدونم لحنم چطور بود که یهو ساکت شد! هیچی نگفت..حرفی برای گفتن نداشتم! نمیدونستم شهرزاد چی بهش گفته بود..نمیخواستم هم چیزی بدونم! با نازلی از اتاق خارج شدیم..اعصابش به شدت خورد شده بود..اون شهرزاد رو بهتر از من میشناخت..از پله ها که میومدیم پاییین با خودم فکر میکردم کجای این دنیای بزرگم؟!! کجای این کره ی خاکیم که هر طرفم داره کثافت بیداد میکنه؟!

هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

فقط دو هفته


دور هم جمع شده بودیم تو آتلیه.. منم یه گوشه روی سکوی سنگی کنار شیشه ی آتلیه نشسته بودم و mp3 تو گوشم بود.. سرم رو تکیه داده بودم به شیشه و داشتم پایین رو نگاه میکردم..یهو دیدم یکی داره با تمام قوا تکونم میده..mp3 م رو در آوردم میگم چیه؟ چه خبره؟ میگه چی چیو چیه؟ سه ساعته داریم صدات میکنیم..کجایی تو؟ میگم پایین! خب صدای این زیاد بود نشنیدم! میگه بیا ببین این چی میگه؟! میگم کی چی میگه؟! میگه بیا خودت میبینی! پریدم پایین رفتم یه صندلی کشیدم نشستم میگم خب! کی چی میگه؟!! دیدم نازلی پا شده آستینای مانتوشم زده بالا میگه به خدا من اینو میکشم تارا! اعصاب واسه آدم نذاشته! میگم کیوو؟! نازلی روشو کرد طرف مریم گفت بگو! خودت بگو..! ای خدااااااااااا!!!!! میگم مریم بگو ببینم چی شده؟! این چرا اینجوری میکنه؟! نازلی میگه نمیخواد! خودم میگم! لازم نیست برای بار مجدد منوَّرمون کنی! میگم بابا یکیتون بگید دیگه!! میگه شهرزادو میشناسی دیگه؟ میگم کدووم شهرزاد؟ میگه شهرزاد.ک دیگه..همونی که جدیدا" با x دوست شده! میگم آهان! خب؟؟ - هیچی..مریم رفته به شهرزاد گفته دوهفته ازت وقت میخوام که xرو از چنگت در بیارم!!!!!! میگم هان؟!!!!!!!!!!! میگه هان! نگاه مریم کردم دیدم نیش تا بنا گوش باز نشسته تایید میکنه! میگم آره؟!! میگه چیه خب؟ خوشم اومد ازش!! بهش گفتم که در حقش خیانت نکنم! بعدا" شنید ناراحت نشه!...تا اون لحظه فکر میکردم دارم به یه شوخی مسخره میخندم تا اینکه دیدم میگه دست به کار هم شدم!!!!.. نگاهش کردم! نمیدونستم چی بهش بگم! نازلی یه گوشه ایستاده بود و با بهت به مریم نگاه میکرد! گفتم خوبه! خیلی خوبه! منم یک هفته بعد از اینکه x رو از چنگش در آوردی ازت وقت میخوام که از چنگت درش بیارم!! مریم طوری که انگار جا خورده باشه گفت شوخی نکن من جدی ام!! گفتم منم جدی ام! خندید گفت مسخره نکن تارا من جدی جدی میگم من واقعا ازش خوشم اومد! گفتم مطمئن باش شوخی نمیکنم من جدی ترم..هر چی که باشه حماقت و سفاهت هم ارزش امتحان کردن رو داره نه ؟؟ نمیدونم لحنم چطور بود که یهو ساکت شد! هیچی نگفت..حرفی برای گفتن نداشتم! نمیدونستم شهرزاد چی بهش گفته بود..نمیخواستم هم چیزی بدونم! با نازلی از اتاق خارج شدیم..اعصابش به شدت خورد شده بود..اون شهرزاد رو بهتر از من میشناخت..از پله ها که میومدیم پاییین با خودم فکر میکردم کجای این دنیای بزرگم؟!! کجای این کره ی خاکیم که هر طرفم داره کثافت بیداد میکنه؟!

هیچ نظری موجود نیست: