۱۳۸۶ اسفند ۲۶, یکشنبه

28

صبح قرار بود با نادیا بریم خرید.. واقعا چقدر مسیر رفتم و امدم !!! فکر کن تا سر کوچه رفتم وایستادم زنگ زده که من نمیتونم بیام تارا، برو خونه بخواب یکمی هوا گرم تر شد بیا !! نه که قرار بود چند ساعت بعدش خورشید برا این خانوم ویژه بتابه !! برا همون منتظر گرما بود !! حالا جالبه اون میخواد لباس بخره و من رو به عنوان مدیریت سلیقه میبره !! یادم رفت زنگ بزنم بهش بگم ببخشید مصدع اوقات شریف شدیم قربان ! هر وقت اون باسن مبارک رو هم اوردید و تصمیم گرفتید تشریف ببرید بیرون زنگ بزنید به بنده خودم رو برسونم!!
برگشتم خونه دیدم مامان داره حاضر میشه بره بیرون تا منو دید گفت بیا باهم بریم..با همون شکل دوباره زدیم بیرون!
یه اس ام اس هم به نادیا زدم که اداره ی هواشناسی اعلام کرده تا اطلاع ثانوی از خورشید خبری نیست!!
خیابونا به قدری شلوغن که خر با الاغش گم میشه..من موندم این ملت چطور این بچه های کوچیکشونو اینور اونور میکش!بچه از شدت گریه داره خودشو خفه میکنه مامانه در نهایته ارامش داره ویترینه مغازه ها رو چک میکنه..نهایتا میگه إإإإ مامانی گریه نکن دیگه!!اونجا انتظار داره بچه هه بگه ببخشید مامان حواسم نبود!
میدونی بیشتر چی حرص ادمو در میاره؟ایستادن ِ بیخودی جلوی همین ویترین ها..مامان من هم از جمله ی همین افراده..میگم اگه قراره چیزی بخریم و تو مثلا از این خوشت میاد خب بریم بخریم..لزومی نداره کل مغازه های شهر رو بگردیم!که اخرشم برگردیم سر خونه ی اول!مهم اینه که تو از این خوشت اومده..میگه تو هم مثل بابات منو حرص میدی!!خلاصه که در طول مسیر ترجیح دادم مثلا ساکت باشم که به خاطر ارائه ی انتقادات و پیشنهادات در خصوص انتخابات خانم والده اونم به نحو احسنت،نشد!
یه ادکلن هم برای خودم گرفتم..یه چند وقتیه دنبال مالزیا اسپورت میگشتم که همه با مالزیای تقلبی اشتباه میگیرن..مالزی اسپورت اصلا مشکی نیست و نوار سبز و قرمز نداره..بلکه کاملا ابیه و یه دختر و پسر دارن روش میدون..متاسفانه پیدا نمیشه..داشتم تاسف بار مغازه رو ترک میکردم که مرده گفت یه سری ادکلن های جدید اورده..منم که استانه ی تحریک خریدن ادکلنم پایین..فوری تغییر مسیر دادم و بعد از مراحل بویایی یکی رو انتخاب کردم..همین یه هفته پیش بود که من دیویداف گرفته بودم!ولی این یکی هم منو متاثر کرد!!فکر میکنم کم کم میتونم یه مغازه ادکلنی راه بندازم!!
خلاصه که بعد از طی مسافتی نه خیلی زیاد!!برگشتیم و من هنوزم حس میکنم کف پاهام بی حس شده!
نمیدونم چرا من واسه عید امسال هیچ هیجانی ندارم..بی تفاوت به تمامی معناهای ممکنه!
احوالاتم سرد و خشکه...یه جوری شدم که اصلا نمیشه توصیفش کرد فقط قیافه ام همش اینطوریه !! دیدی یکی یهوی تو خیابون تف میکنه و تو خواهی نخواهی قبل ازاینکه بتونی چشمات رو ببندی یا گوشت رو بگیری شاهدش بودی ... همون جوری هستم!!
پ.ن:دلم اهنگ شاد میخواد..از اونایی که وقتی گوش میکنی دوست داری همش قر بدی!

هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۶ اسفند ۲۶, یکشنبه

28

صبح قرار بود با نادیا بریم خرید.. واقعا چقدر مسیر رفتم و امدم !!! فکر کن تا سر کوچه رفتم وایستادم زنگ زده که من نمیتونم بیام تارا، برو خونه بخواب یکمی هوا گرم تر شد بیا !! نه که قرار بود چند ساعت بعدش خورشید برا این خانوم ویژه بتابه !! برا همون منتظر گرما بود !! حالا جالبه اون میخواد لباس بخره و من رو به عنوان مدیریت سلیقه میبره !! یادم رفت زنگ بزنم بهش بگم ببخشید مصدع اوقات شریف شدیم قربان ! هر وقت اون باسن مبارک رو هم اوردید و تصمیم گرفتید تشریف ببرید بیرون زنگ بزنید به بنده خودم رو برسونم!!
برگشتم خونه دیدم مامان داره حاضر میشه بره بیرون تا منو دید گفت بیا باهم بریم..با همون شکل دوباره زدیم بیرون!
یه اس ام اس هم به نادیا زدم که اداره ی هواشناسی اعلام کرده تا اطلاع ثانوی از خورشید خبری نیست!!
خیابونا به قدری شلوغن که خر با الاغش گم میشه..من موندم این ملت چطور این بچه های کوچیکشونو اینور اونور میکش!بچه از شدت گریه داره خودشو خفه میکنه مامانه در نهایته ارامش داره ویترینه مغازه ها رو چک میکنه..نهایتا میگه إإإإ مامانی گریه نکن دیگه!!اونجا انتظار داره بچه هه بگه ببخشید مامان حواسم نبود!
میدونی بیشتر چی حرص ادمو در میاره؟ایستادن ِ بیخودی جلوی همین ویترین ها..مامان من هم از جمله ی همین افراده..میگم اگه قراره چیزی بخریم و تو مثلا از این خوشت میاد خب بریم بخریم..لزومی نداره کل مغازه های شهر رو بگردیم!که اخرشم برگردیم سر خونه ی اول!مهم اینه که تو از این خوشت اومده..میگه تو هم مثل بابات منو حرص میدی!!خلاصه که در طول مسیر ترجیح دادم مثلا ساکت باشم که به خاطر ارائه ی انتقادات و پیشنهادات در خصوص انتخابات خانم والده اونم به نحو احسنت،نشد!
یه ادکلن هم برای خودم گرفتم..یه چند وقتیه دنبال مالزیا اسپورت میگشتم که همه با مالزیای تقلبی اشتباه میگیرن..مالزی اسپورت اصلا مشکی نیست و نوار سبز و قرمز نداره..بلکه کاملا ابیه و یه دختر و پسر دارن روش میدون..متاسفانه پیدا نمیشه..داشتم تاسف بار مغازه رو ترک میکردم که مرده گفت یه سری ادکلن های جدید اورده..منم که استانه ی تحریک خریدن ادکلنم پایین..فوری تغییر مسیر دادم و بعد از مراحل بویایی یکی رو انتخاب کردم..همین یه هفته پیش بود که من دیویداف گرفته بودم!ولی این یکی هم منو متاثر کرد!!فکر میکنم کم کم میتونم یه مغازه ادکلنی راه بندازم!!
خلاصه که بعد از طی مسافتی نه خیلی زیاد!!برگشتیم و من هنوزم حس میکنم کف پاهام بی حس شده!
نمیدونم چرا من واسه عید امسال هیچ هیجانی ندارم..بی تفاوت به تمامی معناهای ممکنه!
احوالاتم سرد و خشکه...یه جوری شدم که اصلا نمیشه توصیفش کرد فقط قیافه ام همش اینطوریه !! دیدی یکی یهوی تو خیابون تف میکنه و تو خواهی نخواهی قبل ازاینکه بتونی چشمات رو ببندی یا گوشت رو بگیری شاهدش بودی ... همون جوری هستم!!
پ.ن:دلم اهنگ شاد میخواد..از اونایی که وقتی گوش میکنی دوست داری همش قر بدی!

هیچ نظری موجود نیست: