۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

145


مامان اینا رفتن تهران.تقریبا یک ساعتی میشه که از پروازشون میگذره.هوا به شدت بارونیه و این منو نگران میکنه! کلاس داشتم و نتونستم همراهشون برم فرودگاه. وقتی برگشتم  خونه خالی بود..برخلاف خواست مامان که اصرار میکرد برم خونه ی مامان بزرگم؛ من نرفتم.. دوست دارم با خودم باشم.. اینطوری بهتره..
الان جلوی پنجره ایستادم و دارم به آسمون بارونی نگاه میکنم و ته دلم شور میزنه.. با هر رعد و برقی حس میکنم  رشته ای داره تو دلم پاره میشه! فکر میکنم تا فرود هواپیما فقط به آسمون خیره شم تا بلکه بتونم با نگاهم هواپیما رو سالم به مقصد برسونم! ! اینطور وقتا آدم حس میکنه اگه خودش شخصا تعقیب کننده ی ماجرا باشه؛ کارها بهتر انجام میشه ودیگه جایی برای نگرانی نیست!
چای ریختم. میخوام با یه شکلات تلخ بخورم و به هوای ابری فحش بدم!

بعدا نوشت: باهاشون تماس گرفتم..رسیدن. خیالم راحت شد!

۶ نظر:

حاشیه گفت...

دقیقا منم همین احساس رو وقتی که یه فوتبال حساس هست دارم. حس می کنم اگه خودمم تماشا کنم نمی بازه و وقتی که باخت با خودم می گم اگه نگا می کردم برده بودیم!

حاشیه گفت...

حالا وبلاگ جدید برای چیه؟ ما که شنیدیم بلاگر فیلتر شده

Morteza گفت...

الان که دارم این کامنت را میگذارم امیدوارم و ان شا الله که صحیح و سلامت به مقصد رسیده باشند

سلمان گفت...

منم امیدوارم که پروازشون خوب بوده باشه

کامیار گفت...

هیچ وقت جایی برای نگرانی نبوده...
راستی!
خوش آمدی!

یلدا گفت...

استرست درک شدنیه. خوشحالم رسیدن.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

145


مامان اینا رفتن تهران.تقریبا یک ساعتی میشه که از پروازشون میگذره.هوا به شدت بارونیه و این منو نگران میکنه! کلاس داشتم و نتونستم همراهشون برم فرودگاه. وقتی برگشتم  خونه خالی بود..برخلاف خواست مامان که اصرار میکرد برم خونه ی مامان بزرگم؛ من نرفتم.. دوست دارم با خودم باشم.. اینطوری بهتره..
الان جلوی پنجره ایستادم و دارم به آسمون بارونی نگاه میکنم و ته دلم شور میزنه.. با هر رعد و برقی حس میکنم  رشته ای داره تو دلم پاره میشه! فکر میکنم تا فرود هواپیما فقط به آسمون خیره شم تا بلکه بتونم با نگاهم هواپیما رو سالم به مقصد برسونم! ! اینطور وقتا آدم حس میکنه اگه خودش شخصا تعقیب کننده ی ماجرا باشه؛ کارها بهتر انجام میشه ودیگه جایی برای نگرانی نیست!
چای ریختم. میخوام با یه شکلات تلخ بخورم و به هوای ابری فحش بدم!

بعدا نوشت: باهاشون تماس گرفتم..رسیدن. خیالم راحت شد!

۶ نظر:

حاشیه گفت...

دقیقا منم همین احساس رو وقتی که یه فوتبال حساس هست دارم. حس می کنم اگه خودمم تماشا کنم نمی بازه و وقتی که باخت با خودم می گم اگه نگا می کردم برده بودیم!

حاشیه گفت...

حالا وبلاگ جدید برای چیه؟ ما که شنیدیم بلاگر فیلتر شده

Morteza گفت...

الان که دارم این کامنت را میگذارم امیدوارم و ان شا الله که صحیح و سلامت به مقصد رسیده باشند

سلمان گفت...

منم امیدوارم که پروازشون خوب بوده باشه

کامیار گفت...

هیچ وقت جایی برای نگرانی نبوده...
راستی!
خوش آمدی!

یلدا گفت...

استرست درک شدنیه. خوشحالم رسیدن.