۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

من و قدکی (2)


نمیدونم چرا ...
چرا همه چی داره کند پیش میره؟!...یا من عقبم!
قراره نمای یکی از خونه های قدیمی رو بسازیم...خانه ی قدکی...از اون خونه هاست...حیاط پشتی..جلویی...پنجره های رنگی...رواق های نقشی زیر هر پنجره اجرکاریهای برجسته و فرورفته...با ستون هایی که پر از نقش های برجستس... داشتم با خودم فکر میکردم کاش یدونه از اون ساعت های برنارد داشتم...هر موقع لازم بود زمان رو نگه میداشتم و...اووووه چه کارایی!

پ.ن:قالبم رو عوض کردم...چطوره؟

هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۶ دی ۱۲, چهارشنبه

من و قدکی (2)


نمیدونم چرا ...
چرا همه چی داره کند پیش میره؟!...یا من عقبم!
قراره نمای یکی از خونه های قدیمی رو بسازیم...خانه ی قدکی...از اون خونه هاست...حیاط پشتی..جلویی...پنجره های رنگی...رواق های نقشی زیر هر پنجره اجرکاریهای برجسته و فرورفته...با ستون هایی که پر از نقش های برجستس... داشتم با خودم فکر میکردم کاش یدونه از اون ساعت های برنارد داشتم...هر موقع لازم بود زمان رو نگه میداشتم و...اووووه چه کارایی!

پ.ن:قالبم رو عوض کردم...چطوره؟

هیچ نظری موجود نیست: