۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

117

چند تا از این جمعه ها گذشته؟! چند تای دیگه قراره بگذره؟
همچنان استرس یکشنبه تمام وجودم رو گرفته! تقصیر من نیست که نمیتونم یه طرح اساسی بدم! تقصیر طرح هاییه که همه با هم هجوم میارن و منو از اینجا رانده و مانده میکنن! شایدم مقصر هجوم فکر های قاطی پاتیه که نمیذاره حتی چند دقیقه هم که شده ببینم دارم چیکار میکنم!
جالب اینجاست که عامل خاصی هم برای این فکر های درهم وجود نداره!همینطوری یکی پس از دیگری دارن رد میشن! درست شبیه اینه که نشستی و داری به یه فیلم مستند نگاه میکنی! یهو وسط یکیشون گیر میفته و دیگه تموم! به خودت که میای میبینی تا شب با خودت کلنجار رفتی!
جدیدا به طرز نامعلومی دارم وزن کم میکنم! دلیل خاصی هم نداره فقط همینجوری داره کم میشه! چیز مشکوکی هم ندیدم که بخوام بگم طوریم شده و از این حرفا! اشتهام نسبت به قبل تغییر نکرده ولی وزن ثابتم کم شده!
یه نکته ای رو هم کشف کردم امروز اونم اینه که بعضی وقتا خوب نیست آدم جواب سوال ِ مشکوکی که مدت هاست براش لاینحل مونده رو کشف کنه! باید بگذره! خصوصا وقتی که احتمال میده این جواب ِ سوال، همون چیزی نیست که دلش میخواد بهش برسه! یا یکم متغایره! یا فکر میکنه که ممکنه با فهمیدنش ذهنش بیشتر از اونچه که هست درگیر شه! اگه زمان زیادی ازش گذشته که خب چه بهتر! فراموشش کن! اگر نه احساس میکنی که باید و باید پیداش کنی نگهش دار برای وقتی که دغدغه ی ذهنی نداری!
  *رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ** ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها **  خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن..

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

117

چند تا از این جمعه ها گذشته؟! چند تای دیگه قراره بگذره؟
همچنان استرس یکشنبه تمام وجودم رو گرفته! تقصیر من نیست که نمیتونم یه طرح اساسی بدم! تقصیر طرح هاییه که همه با هم هجوم میارن و منو از اینجا رانده و مانده میکنن! شایدم مقصر هجوم فکر های قاطی پاتیه که نمیذاره حتی چند دقیقه هم که شده ببینم دارم چیکار میکنم!
جالب اینجاست که عامل خاصی هم برای این فکر های درهم وجود نداره!همینطوری یکی پس از دیگری دارن رد میشن! درست شبیه اینه که نشستی و داری به یه فیلم مستند نگاه میکنی! یهو وسط یکیشون گیر میفته و دیگه تموم! به خودت که میای میبینی تا شب با خودت کلنجار رفتی!
جدیدا به طرز نامعلومی دارم وزن کم میکنم! دلیل خاصی هم نداره فقط همینجوری داره کم میشه! چیز مشکوکی هم ندیدم که بخوام بگم طوریم شده و از این حرفا! اشتهام نسبت به قبل تغییر نکرده ولی وزن ثابتم کم شده!
یه نکته ای رو هم کشف کردم امروز اونم اینه که بعضی وقتا خوب نیست آدم جواب سوال ِ مشکوکی که مدت هاست براش لاینحل مونده رو کشف کنه! باید بگذره! خصوصا وقتی که احتمال میده این جواب ِ سوال، همون چیزی نیست که دلش میخواد بهش برسه! یا یکم متغایره! یا فکر میکنه که ممکنه با فهمیدنش ذهنش بیشتر از اونچه که هست درگیر شه! اگه زمان زیادی ازش گذشته که خب چه بهتر! فراموشش کن! اگر نه احساس میکنی که باید و باید پیداش کنی نگهش دار برای وقتی که دغدغه ی ذهنی نداری!
  *رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ** ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها **  خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن..