۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

در حسرت یک جرعه!


یه عادت بدی که من دارم اینه که در اوج خستگی و  کوفتگی؛ تنبلی رو به هر چیزی ترجیح میدم! دیگه برام فرقی نمیکنه چی خوبه چی بده! چی مفیده چی مضره و ..!
عصر وقتی رسیدم خونه طبق عادت همیشگی رفتم یه استکان چایی ریختم و گذاشتم تو ماکروویو! معمولا" اینجور وقتا میذارم یه 45 ثانیه اون تو بچرخه تا قابل خوردن (نوشیدن!) شه!  امروز هم همین کار رو کردم! تایمش رو تنظیم کردم و درش رو بستم! روشن کردن ماکروویو همانا منفجر شدن بمب همانا!!! یک لحظه حس کردم افتادم وسط جنگ جهانی چهارم! برگشتم دیدم چیزی تو ماکرو معلوم نیست! با سلام و صلوات درش و باز کردم دیدم به به! همه چی هست جز استکان! سطح سینی همه آبکی و پر ِ خورده شیشه! فقط یه تیکه جسم ِ مشبک به عنوان غنایم جنگی از دوردستها دیده میشد! تازه یادم افتاد که پایه ی فلزیه استکانو برنداشتم! دیگه خودت فکرشو بکن چه اوضاعی بود.. !
از اونجایی که اهل خونه نیستن همونجوری گذاشتم بمونه تا بعدا برم وضعیت رو درست کنم ولی به قدری خسته ام که حاضرم یه استکانه دیگه رو تو همون شرایط بذارم توش تا بلکه به رستگاری مجدد برسم!
پ.ن:جدیدا" دلم میخواد برم شخصا" به ایشون پیشنهاد بدم! اینروزها عجیب منو درک میکنه!

2008/12/17

۴ نظر:

Niu Sha گفت...

آفرین دوستم.. تو می تونی..
آقا نظر ِ من اینه که شما به ایشون پیشنهاد رو بده! اما قبلش فکر ِ شکستن ِ قلبتو بکنا! یهو دیدی ولت کرد رفت وسطاش! اونوقت تو می مونی و خودت! خلاصه ! از ما گفتن بود و از شما نشنیدن!
راستی..... منم کلی خسته ام! خسته نباشیم دو تایی رفیق جان!
به سلامتی! :دی

سلمان گفت...

bo0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0oM

منم کامنت دادم اما موقع ثبت منفجر شد

مرجان گفت...

ما فكرمان نرسيده بود كه ميشه چايي رو اينجوري هم گرم كرد
چه باحال ديگه مجبور نيستي مث جنازه منتظر بموني تا چاي گرم بشه و بيخيالش بشي و بري بخوابي
بسي ممنون شديم

نیلوفر گفت...

خستگی جزء جدانشدنی زندگی هممونه!
میخوای شخصا اقدام کنی بکن ولی اگه حالتو گرفت نگی چی هااا !!

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

در حسرت یک جرعه!


یه عادت بدی که من دارم اینه که در اوج خستگی و  کوفتگی؛ تنبلی رو به هر چیزی ترجیح میدم! دیگه برام فرقی نمیکنه چی خوبه چی بده! چی مفیده چی مضره و ..!
عصر وقتی رسیدم خونه طبق عادت همیشگی رفتم یه استکان چایی ریختم و گذاشتم تو ماکروویو! معمولا" اینجور وقتا میذارم یه 45 ثانیه اون تو بچرخه تا قابل خوردن (نوشیدن!) شه!  امروز هم همین کار رو کردم! تایمش رو تنظیم کردم و درش رو بستم! روشن کردن ماکروویو همانا منفجر شدن بمب همانا!!! یک لحظه حس کردم افتادم وسط جنگ جهانی چهارم! برگشتم دیدم چیزی تو ماکرو معلوم نیست! با سلام و صلوات درش و باز کردم دیدم به به! همه چی هست جز استکان! سطح سینی همه آبکی و پر ِ خورده شیشه! فقط یه تیکه جسم ِ مشبک به عنوان غنایم جنگی از دوردستها دیده میشد! تازه یادم افتاد که پایه ی فلزیه استکانو برنداشتم! دیگه خودت فکرشو بکن چه اوضاعی بود.. !
از اونجایی که اهل خونه نیستن همونجوری گذاشتم بمونه تا بعدا برم وضعیت رو درست کنم ولی به قدری خسته ام که حاضرم یه استکانه دیگه رو تو همون شرایط بذارم توش تا بلکه به رستگاری مجدد برسم!
پ.ن:جدیدا" دلم میخواد برم شخصا" به ایشون پیشنهاد بدم! اینروزها عجیب منو درک میکنه!

2008/12/17

۴ نظر:

Niu Sha گفت...

آفرین دوستم.. تو می تونی..
آقا نظر ِ من اینه که شما به ایشون پیشنهاد رو بده! اما قبلش فکر ِ شکستن ِ قلبتو بکنا! یهو دیدی ولت کرد رفت وسطاش! اونوقت تو می مونی و خودت! خلاصه ! از ما گفتن بود و از شما نشنیدن!
راستی..... منم کلی خسته ام! خسته نباشیم دو تایی رفیق جان!
به سلامتی! :دی

سلمان گفت...

bo0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0oM

منم کامنت دادم اما موقع ثبت منفجر شد

مرجان گفت...

ما فكرمان نرسيده بود كه ميشه چايي رو اينجوري هم گرم كرد
چه باحال ديگه مجبور نيستي مث جنازه منتظر بموني تا چاي گرم بشه و بيخيالش بشي و بري بخوابي
بسي ممنون شديم

نیلوفر گفت...

خستگی جزء جدانشدنی زندگی هممونه!
میخوای شخصا اقدام کنی بکن ولی اگه حالتو گرفت نگی چی هااا !!