۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

اوج خلاقیت!

سلام بچه ها
چطورین؟

اینروزا شدیدا حس ِ کشیده شدن بهم دست داده..حس میکنم دارم کشیده میشم..یا کش میام! واقعا مزخرفه..
امروز صبح رفتیم ببینیم کلاسا تشکیل شده یا نه.یکیش تشکیل شد..بقیش بازی و سرگرمی!
بد نیست بدونید این ترم قراره من الهیات بخونم.اخر ِ این ترم یه ایت الله درسته تحویلتون میدم,اشنایی با قرآن،تفسیر موضوعی قرآن،اندیشه ی اسلامی...خلاصه که اجماعــــــــــــا" صلوات!!نپرسید ترم قبل چه غلطی میکردم که جدا" نمیدوونم!
صبح هم همین اشنایی تشکیل شد.فکر کن ساعت هشت صبح با چشای پف کرده بشینی سر کلاس قرآن!دورو برت و نگاه کنی ببینی همه خواب!استاد هم ازون وراج ها،که کل بحثو جمع کنی میشه روابط جنسی!من موندم روابط دختر و پسرو از کجای اشنایی با قرآن مجید در میارن.بعد از کلی حرف،استاد میگه..خانوما اقایون..ببینید..خواهشن به این موضوع دقت کنین..ببینید..مهمه..در طول این ترم.. هرکی تو کلاس من ازدواج کنه سه نمره بهش میدم!! خودت دیگه تصور کن اون لحظه چه صدایی میتونه از کلاس بلند شه!
نادیا که کلا خواب بود پاشده میگه..چی؟!..چیه؟!..کی؟!!.. ازدواج میکنه؟پاشو..پاشو بریم..ازدواج میدن!بریم نمره کنیم!خلاصه به حالت کاملا زیبا شاخک ها رفت بالا و کلا هرکی رو میدیدی یه لبخند ملیح واست میزد! بعد از رفتن استاد هم جمیعا قرار عقد و عروسی گذاشته شد و بسلامتی به به!!

بعد از اون کاملا بیکار بودیم حدودای یک بود که رفتیم بالا..دیدیم اووووووووه!!بیا ببین چه خبره!
اراذل(ما پسر های دانشگاه را اراذل مینامیم!)به طور مرموزی دور هم جمع شدن و اینور هم دوستان ما نشستن مشتاقانه دارن نگاهشون میکنن..جویای وضعیت شدیدم دیدیم..بلی..اراذل یه بازی جانانه ترتیب دادن.
بین خودشون قرار میذارن قرعه کشی میکنن نوبت هر کی میشه میره به اولین دختری که میاد بالا پیشنهاد میده!!!..گروه داوران هم انتخاب کرده بودن که تصمیم میگرفت!
تصور کن هر لحظه هر دختری میومد بالا. پسرا هم "منم" میزدن که ببینید چطوری میپیچونیم..ببینید ما چه میکنیم!سوووووووووووت!!جیییییییییییغ!!میدیدی یکی داره میاد که کل وجودش رو میگشتی همون یه چشمش معلوم بود..اخرشم مستقیم میرفت بسیج!یا مثلا طرف ترم یک بود اونم وروودی بهمن!!این موقع بود که داورای عزیز وارد عمل میشدن یکی اینور یکی اوونور برش میداشتن میذاشتن جلوی دختره!واقعا صحنه های جالبی بود..خیلی خندیدیم.

جا داره همین جا از پسرای نازنینمون تشکر کنم که اوقات خوبی رو برای ما فراهم کردن و از هر گونه عکس العملی در مقابل دختران دریغ نکردن!و ما دیدیم که چه کردن!به به!

وبدینگونه ما هر روز بیشتر از دیروز در طریق علم رهسپار میشویم!

هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

اوج خلاقیت!

سلام بچه ها
چطورین؟

اینروزا شدیدا حس ِ کشیده شدن بهم دست داده..حس میکنم دارم کشیده میشم..یا کش میام! واقعا مزخرفه..
امروز صبح رفتیم ببینیم کلاسا تشکیل شده یا نه.یکیش تشکیل شد..بقیش بازی و سرگرمی!
بد نیست بدونید این ترم قراره من الهیات بخونم.اخر ِ این ترم یه ایت الله درسته تحویلتون میدم,اشنایی با قرآن،تفسیر موضوعی قرآن،اندیشه ی اسلامی...خلاصه که اجماعــــــــــــا" صلوات!!نپرسید ترم قبل چه غلطی میکردم که جدا" نمیدوونم!
صبح هم همین اشنایی تشکیل شد.فکر کن ساعت هشت صبح با چشای پف کرده بشینی سر کلاس قرآن!دورو برت و نگاه کنی ببینی همه خواب!استاد هم ازون وراج ها،که کل بحثو جمع کنی میشه روابط جنسی!من موندم روابط دختر و پسرو از کجای اشنایی با قرآن مجید در میارن.بعد از کلی حرف،استاد میگه..خانوما اقایون..ببینید..خواهشن به این موضوع دقت کنین..ببینید..مهمه..در طول این ترم.. هرکی تو کلاس من ازدواج کنه سه نمره بهش میدم!! خودت دیگه تصور کن اون لحظه چه صدایی میتونه از کلاس بلند شه!
نادیا که کلا خواب بود پاشده میگه..چی؟!..چیه؟!..کی؟!!.. ازدواج میکنه؟پاشو..پاشو بریم..ازدواج میدن!بریم نمره کنیم!خلاصه به حالت کاملا زیبا شاخک ها رفت بالا و کلا هرکی رو میدیدی یه لبخند ملیح واست میزد! بعد از رفتن استاد هم جمیعا قرار عقد و عروسی گذاشته شد و بسلامتی به به!!

بعد از اون کاملا بیکار بودیم حدودای یک بود که رفتیم بالا..دیدیم اووووووووه!!بیا ببین چه خبره!
اراذل(ما پسر های دانشگاه را اراذل مینامیم!)به طور مرموزی دور هم جمع شدن و اینور هم دوستان ما نشستن مشتاقانه دارن نگاهشون میکنن..جویای وضعیت شدیدم دیدیم..بلی..اراذل یه بازی جانانه ترتیب دادن.
بین خودشون قرار میذارن قرعه کشی میکنن نوبت هر کی میشه میره به اولین دختری که میاد بالا پیشنهاد میده!!!..گروه داوران هم انتخاب کرده بودن که تصمیم میگرفت!
تصور کن هر لحظه هر دختری میومد بالا. پسرا هم "منم" میزدن که ببینید چطوری میپیچونیم..ببینید ما چه میکنیم!سوووووووووووت!!جیییییییییییغ!!میدیدی یکی داره میاد که کل وجودش رو میگشتی همون یه چشمش معلوم بود..اخرشم مستقیم میرفت بسیج!یا مثلا طرف ترم یک بود اونم وروودی بهمن!!این موقع بود که داورای عزیز وارد عمل میشدن یکی اینور یکی اوونور برش میداشتن میذاشتن جلوی دختره!واقعا صحنه های جالبی بود..خیلی خندیدیم.

جا داره همین جا از پسرای نازنینمون تشکر کنم که اوقات خوبی رو برای ما فراهم کردن و از هر گونه عکس العملی در مقابل دختران دریغ نکردن!و ما دیدیم که چه کردن!به به!

وبدینگونه ما هر روز بیشتر از دیروز در طریق علم رهسپار میشویم!

هیچ نظری موجود نیست: