۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه

اشکال از فرستندهست..به گیرنده های خود دست نزنید


نشسته ایم بیخیال!...و به مانیتور خود زل زده ایم..شاید که در هپروتیم!!

 از شدت صدای اهنگ، اتاق در حال لرزه میباشد..ولی ما همچنان بیخیالیم!

 فیوز مغزمان پریده!چراغ عقلی نداریم..در ظلمات به سر میبریم!

 بافقر کتاب مواجه شده ایم وبه کتابهای عشقی ِ مودب پور روی اورده ایم..شنیده بودیم خوانندگان ِ این کتابها فرت فرت اشکی از خود سرازیر کرده اند..ما سعی کردیم این کار را نکنیم زیرا میدانیم..این عشقول ها هم ماله تو قصه هاست!اشکهایمان را ذخیره کرده ایم برای روز مبادا!

 دلمان برای بعضی زمان ها تنگ میشود. مثلا میخواهیم برگردیم به هفت سال و 3 ماهه پیش.نمیدانیم چه اتفاقی افتاده بود فقط میخواهیم که برگردیم.مثلا 12سال و 5 ماه و 2 روز پیش.شایدم 4 ماه پیش یا پیشتر خرداد یا تیر امسال.دلمان میخواهد هفته ی پیش بود یا دیروز. اصلا دو ساعت پیش چی؟اینها که به ما نزدیک تر بودند..چرا دیگر بر نمیگردند؟

 بعضی وقتها به سرمان میزند شب را بیدار بمانیم یا مینویسیم یا فیلم میبینیم یا کتاب میخوانیم یا فکر میکنیم یا روی مخ یکی از دوستانمان رژه میرویم یا از خستگی خوابمان نمی اید!

 بعضی وقت ها دچار خودشیفتگی ِ مفرط هم میشویم!!

 خدایا..خداوندا..پروردگارا...ما بیگناهیم..ما کافر نیستیم..ما کاری نکرده ایم..ما را به جهنم نبرید..(اگر بردید..اینترنت دارید ایا؟)
همه اش تقصیر خودش بود!
ما نمیخواستیم نگاه کنیم..یهو دیدیم!!
خدایا ما سلمان را نمیشناسیم!!اوشان را جیز دهید نه مارا

هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه

اشکال از فرستندهست..به گیرنده های خود دست نزنید


نشسته ایم بیخیال!...و به مانیتور خود زل زده ایم..شاید که در هپروتیم!!

 از شدت صدای اهنگ، اتاق در حال لرزه میباشد..ولی ما همچنان بیخیالیم!

 فیوز مغزمان پریده!چراغ عقلی نداریم..در ظلمات به سر میبریم!

 بافقر کتاب مواجه شده ایم وبه کتابهای عشقی ِ مودب پور روی اورده ایم..شنیده بودیم خوانندگان ِ این کتابها فرت فرت اشکی از خود سرازیر کرده اند..ما سعی کردیم این کار را نکنیم زیرا میدانیم..این عشقول ها هم ماله تو قصه هاست!اشکهایمان را ذخیره کرده ایم برای روز مبادا!

 دلمان برای بعضی زمان ها تنگ میشود. مثلا میخواهیم برگردیم به هفت سال و 3 ماهه پیش.نمیدانیم چه اتفاقی افتاده بود فقط میخواهیم که برگردیم.مثلا 12سال و 5 ماه و 2 روز پیش.شایدم 4 ماه پیش یا پیشتر خرداد یا تیر امسال.دلمان میخواهد هفته ی پیش بود یا دیروز. اصلا دو ساعت پیش چی؟اینها که به ما نزدیک تر بودند..چرا دیگر بر نمیگردند؟

 بعضی وقتها به سرمان میزند شب را بیدار بمانیم یا مینویسیم یا فیلم میبینیم یا کتاب میخوانیم یا فکر میکنیم یا روی مخ یکی از دوستانمان رژه میرویم یا از خستگی خوابمان نمی اید!

 بعضی وقت ها دچار خودشیفتگی ِ مفرط هم میشویم!!

 خدایا..خداوندا..پروردگارا...ما بیگناهیم..ما کافر نیستیم..ما کاری نکرده ایم..ما را به جهنم نبرید..(اگر بردید..اینترنت دارید ایا؟)
همه اش تقصیر خودش بود!
ما نمیخواستیم نگاه کنیم..یهو دیدیم!!
خدایا ما سلمان را نمیشناسیم!!اوشان را جیز دهید نه مارا

هیچ نظری موجود نیست: