۱۳۸۶ بهمن ۲۸, یکشنبه

!روی سیاه موی کثیف


یه سلام دیگه

امروز صبح حس میکردم اگه تا ده دقیقه ی دیگه خونه بمونم دقیقا مزه ی ماست موسیر میدم دوسه روزی میشد که بیرون نرفته بودم،نمایشگاه ادم برفی هم نشد و استعداد های من همچنان نهفته موند و کلی حالمو گرفت،با نادیا صحبت کردیم و قرار گذاشتیم بریم بیرون
اول یه سری به دانشگاه زدیم ببینیم چه خبره؟ترم جدید هنوز شروع نشده..محوطه تقریبا اروم بود و هیچ خبری نبود..پشه هم پر نمیزد(اگرم میخواست پر بزنه نمیتونست چون دانشگاه فعلا حکم سیبری رو داره!)
یه سری به اتلیه های زیر زمین زدیم.اتلیه های پایین همیشه جای خاص و جذابی بوده،وارد سالن که میشی میبینی اکثر دیوارها پر از نقاشی های عجیب غریبه،هر گوشه ی سالن پیکره ی گِلی ِ ادم و سر و دست و پا و...گذاشتن که بیشترشون ناقص الاحوالن.انتهای سالن، تقریبا اولای کریدور جنوبی یه مجسمه ی دست کار شده..خیلی جالبه..طوری که انگار دست رو از قسمت ساعد بریدن و گذاشتن رو زمین.نمیدونین چه کیفی داره وقتی ادم میشینه توش!انگار یکی با انگشتاش نگهت داشته!تو هر اتلیه هم تابلوهای نقاشی هست و میتونی ساعت ها واستی و فقط نگاه کنی،اتفاقا امروز دانشجوهای هنر هم بودن و داشتن رو دیوارها نقاشی میکردن!ما هم رفتیم و یه کاغذ به دیوار چسبوندیم و با اونا مشغول کشیدن شدیم چون قلمو نداشتیم با انگشتامون میکشیدیم! همه ی سر و صورتمون رنگ شده بود و یه تابلوی نقاشی متحرک شده بودیم..با این حال خیلی خوش گذشت،من که هنوزم بوی رنگ میدم..کلا از بوی رنگ و رنگ روغن هم خیلی خوشم میاد شبیه بوی لواشک های قدیمیه،بعدشم با همون حالت رفتیم و ناهار خوردیم(چیه؟مگه همیشه باید دستای ادم تمیز باشه تا ناهار بخوره؟!اینجوری خیلی هم خوشمزه تره)بعد هم یه گشت کوچولو زدیم و حدودای چهار بود که برگشتم خونه.
شبیه اونایی شده بودیم که برنامه ی خانواده هر موقع میخواد درباره ی مشکلات و معضلات جوان و جامعه حرف بزنه میره و یه فیلم ازشون میگیره و صورتشونو شطرنجی میکنه و به عنوان الگو های نافرم اجتماع نشون میده!
دو سه ساعت پیش هم از طرف خانم والده تهدید حسابی شدم که یه فکری به حال بوی رنگ بکنم در غیر اینصورت همچنان باید تو انزوا باشم!چون کسی نمیتونه جلو بیاد!

پ.ن:کتاب شور زندگی رو تموم کردم،نخوندی بخون..زندگی نامه ی ونسان ون گوگ.اینو که خوندم فهمیدم خیلی چیز ها رو ندیدم..شاید دوباره بخونمش..

هیچ نظری موجود نیست:

۱۳۸۶ بهمن ۲۸, یکشنبه

!روی سیاه موی کثیف


یه سلام دیگه

امروز صبح حس میکردم اگه تا ده دقیقه ی دیگه خونه بمونم دقیقا مزه ی ماست موسیر میدم دوسه روزی میشد که بیرون نرفته بودم،نمایشگاه ادم برفی هم نشد و استعداد های من همچنان نهفته موند و کلی حالمو گرفت،با نادیا صحبت کردیم و قرار گذاشتیم بریم بیرون
اول یه سری به دانشگاه زدیم ببینیم چه خبره؟ترم جدید هنوز شروع نشده..محوطه تقریبا اروم بود و هیچ خبری نبود..پشه هم پر نمیزد(اگرم میخواست پر بزنه نمیتونست چون دانشگاه فعلا حکم سیبری رو داره!)
یه سری به اتلیه های زیر زمین زدیم.اتلیه های پایین همیشه جای خاص و جذابی بوده،وارد سالن که میشی میبینی اکثر دیوارها پر از نقاشی های عجیب غریبه،هر گوشه ی سالن پیکره ی گِلی ِ ادم و سر و دست و پا و...گذاشتن که بیشترشون ناقص الاحوالن.انتهای سالن، تقریبا اولای کریدور جنوبی یه مجسمه ی دست کار شده..خیلی جالبه..طوری که انگار دست رو از قسمت ساعد بریدن و گذاشتن رو زمین.نمیدونین چه کیفی داره وقتی ادم میشینه توش!انگار یکی با انگشتاش نگهت داشته!تو هر اتلیه هم تابلوهای نقاشی هست و میتونی ساعت ها واستی و فقط نگاه کنی،اتفاقا امروز دانشجوهای هنر هم بودن و داشتن رو دیوارها نقاشی میکردن!ما هم رفتیم و یه کاغذ به دیوار چسبوندیم و با اونا مشغول کشیدن شدیم چون قلمو نداشتیم با انگشتامون میکشیدیم! همه ی سر و صورتمون رنگ شده بود و یه تابلوی نقاشی متحرک شده بودیم..با این حال خیلی خوش گذشت،من که هنوزم بوی رنگ میدم..کلا از بوی رنگ و رنگ روغن هم خیلی خوشم میاد شبیه بوی لواشک های قدیمیه،بعدشم با همون حالت رفتیم و ناهار خوردیم(چیه؟مگه همیشه باید دستای ادم تمیز باشه تا ناهار بخوره؟!اینجوری خیلی هم خوشمزه تره)بعد هم یه گشت کوچولو زدیم و حدودای چهار بود که برگشتم خونه.
شبیه اونایی شده بودیم که برنامه ی خانواده هر موقع میخواد درباره ی مشکلات و معضلات جوان و جامعه حرف بزنه میره و یه فیلم ازشون میگیره و صورتشونو شطرنجی میکنه و به عنوان الگو های نافرم اجتماع نشون میده!
دو سه ساعت پیش هم از طرف خانم والده تهدید حسابی شدم که یه فکری به حال بوی رنگ بکنم در غیر اینصورت همچنان باید تو انزوا باشم!چون کسی نمیتونه جلو بیاد!

پ.ن:کتاب شور زندگی رو تموم کردم،نخوندی بخون..زندگی نامه ی ونسان ون گوگ.اینو که خوندم فهمیدم خیلی چیز ها رو ندیدم..شاید دوباره بخونمش..

هیچ نظری موجود نیست: